Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه: نوگرایی در دنیای اسلام در همه جوانب زندگی مسلمانان بروز کرد. از جلوه‌های بروز آن می‌توان به توجه جدی نسبت به منابع اسلامی و نگاهی نو به این منابع و اصولاً نهضت بازگشت به مبانی غنی اسلامی اشاره کرد. کتاب نهج‌البلاغه که گردآوری بخشی از سخنان و مکاتبات امیرمؤمنان علی (ع) است، به دلیل داشتن مفاهیم و موضوعات، سیاسی منبعی برای حکمت اصول سیاسی اسلام است که توجه همگان را جلب کرده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

توجه دوباره به نهج‌البلاغه همزمان با آغاز نهضت اسلامی در اوایل دهه چهل شمسی است و با تأکید امام خمینی و تلاش‌های متفکران و پژوهشگران و فعالان نهضت اسلامی نظیر آیت الله طالقانی، آیت الله خامنه‌ای، شهید مطهری، محمدرضا حکیمی، آیت الله جوادی آملی، محمدتقی شریعتی و علی شریعتی و… که در جنبش اسلامی ایران معاصر حضور جدی داشتند، از نهج‌البلاغه در اخذ اصول حکمت سیاسی اسلام بهره برده شد. خبرگزاری مهر در سلسله مطالب، گزارش‌ها و گفت‌وگوهای «بازگشت به نهج‌البلاغه» به تبیین و واکاوی هم موضوعات مرتبط با این کتاب شریف و آموزه‌هایش خواهد پرداخت.

یکی از دروسی که از دیرباز در حوزه‌های علمیه کمابیش رواج داشت و دارد، درس اخلاق است. آیت الله جوادی آملی در دوره جدید از درس اخلاق خود در سال تحصیلی جاری حوزه علمیه به شرح فرمایشات امیرالمومنین (ع) در نهج‌البلاغه می‌پردازد. آنچه در ادامه می‌خوانید بخشی از شرح آیت الله جوادی آملی بر حکمت ۱۱۹ نهج‌البلاغه است: کلمه نورانی ۱۱۹ نهج‌البلاغه این است: «وَ قَالَ ع: مَثَلُ الدُّنْیَا کَمَثَلِ الْحَیَّةِ لَیِّنٌ مَسُّهَا وَ السَّمُّ ال نَّاقِعُ فِی جَوْفِهَا یَهْوِی إِلَیْهَا الْغِرُّ الْجَاهِلُ وَ یَحْذَرُهَا ذُو اللُّبِّ الْعَاقِلُ ‏»؛ این کلمه نورانی مضمونش در بسیاری از جاهای نهج‌البلاغه مطرح شد. سرّش آن است که انسان در زندگی یک دشمن درونی دارد که آن هوای اوست و این را وجود مبارک پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) فرمود: «أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ» [۱] بدترین دشمن آدم همان هوس و هوی خواهی آدم است و دشمن بیرونی آدم هم ابزار زرق و برق دنیاست.

دنیا در قرآن کریم در دو معنای، جدای از هم بحث شد، در سنت اهل بیت مخصوصاً نهج‌البلاغه حضرت امیر (سلام الله علیهم اجمعین) هم در دو معنا به کار رفته است: یکی نظام تکوینی دنیا در قبال نظام تکوینی آخرت است، آسمانی دارد زمینی دارد انسانی دارد و موجودات دیگری دارد، همه اینها را قرآن کریم هم در بخش کان تامه هم در بخش کان ناقصه به عظمت و جلال و شکوه یاد کرده است. اینها آیات الهی اند. اگر آیات الهی اند جز کمال و جمال چیزی در آن نیست.

معنای دیگر دنیا، همان «این برای من است»، «این مقام برای من است»، «این سمَت برای من است»، «این مال برای من است»، «من مالم بیشتر است»، «من مقامم برتر است» همین اوهام و قرادادهاست که این اوهام و قراردادها از بدترین دشمنان انسان هستند.

درباره معنای اول که دنیا در برابر آخرت است، زندگی دارد آسمانی دارد زمینی دارد امکاناتی دارد لیل و نهاری دارد فرمود این دنیا مزرعه آخرت است. [۲] شما بخواهید در آخرت با دست پُر محشور بشوید دنیا جای خوبی است، جای خدمت است جای شهادت است جای شهامت است جای تحصیل علم است، همه فضائل اخلاقی را می‌شود در دنیا فراهم کرد؛ لذا مزرعه آخرت است. از آن جهت که مزرعه آخرت است جز فضیلت چیز دیگری نیست، اما از آن جهت که کسی خیال کند این مقام برای اوست برتری طلبی کند، این مال برای اوست افزون خواهی کند، این می‌شود دنیای مذموم.

دنیای به این معنا که من و ما در آن مطرح است، آن را هم قرآن کریم با مَثل مشخص کرده است هم وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه). آیات قرآن کریم در بحث تفسیری مشخص شد، اما در بیانات نورانی حضرت امیر فرمود من یک مَثل می زنم که وضع دنیا خوب روشن بشود.

تمثیل هم در قرآن هست هم در سنت. مَثل دو تا خاصیت دارد: یکی اینکه دامنه اوج گرفته مطلب را پایین می‌آورد مثل یک پردّه ای که بالاست انسان این را پایین می‌آورد تا در دسترس قرار بگیرد. برکت دیگر تمثیل آن است که دست فهم شنونده را می‌گیرد بالا می‌برد. دست فهم شنونده را بالا می‌برد، دامنه اوج گرفته مطلب را پایین می‌آورد با این دو کار توازن برقرار می‌شود شنونده مطلب را می فهمد. فایده تمثیل این است. این در برهان جایی ندارد در علوم عقلی جایی ندارد. تمثیل فقط در همین مسائل است که هم دامنه مطلب را بیاورد پایین، هم دست فهم شنونده را بگیرد ببرد بالا. روی همین جهت هم قرآن مَثل ذکر می‌کند: ﴿مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ﴾ [۳] و مَثل کذا و مَثل کذا در قرآن، کم نیست. در بیانات نورانی حضرت امیر هم همین است.

فرمود این دنیایی که ما الآن داریم تمثیل یعنی با مَثل، حرف علمی نیست. در منطق آن تبیین چهارگانه راه خاص خودش را دارد و علم هم همان است؛ یعنی حد تام و حد ناقص، رسم تام و رسم ناقص، اینها حرف‌های علمی است. حرف چه در حوزه چه در دانشگاه مادامی که در مدار علم سخن می‌گوئیم همین چهار تاست. یا حد تام، یا حد ناقص، یا رسم تام یا رسم ناقص است، اما در خطابات و مواعظ و ارشادات از تمثیل خیلی استفاده می‌کنیم. تمثیل جای خودش را در منطق تحمیل کرد، حرف علمی نیست. علم همان چهار تاست: یا حد تام است یا حد ناقص. یا رسم تام است یا رسم ناقص. این علم است که منطق عهده دار آن است. اما در اخلاقیات و مواعظ و امثال ذلک، تمثیل راه خودش را باز کرده است که با توده مردم ارتباط برقرار می‌کند و اثر خاصی هم دارد و اثرش هم همین دو تاست: هم دامنه اوج گرفته مطلب را می‌کشد می‌آورد پایین، هم دست کوتاه فهمنده را می‌گیرد می‌برد بالا. تا بین توازن برقرار بشود و بفهمند.

فرمود این دنیایی که من الآن می‌خواهم بگویم این دنیای من و ماست کسی بگوید این مقام برای من است این مال برای من است من برتر هستم، از این حرف‌ها، که همه مشکلات دنیا روی همین دنیای به این معناست که این را قرآن کریم خیلی مذمت کرده است. در سوره مبارک «حدید» دنیا پنج بخش دارد: ﴿الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکَاثُرٌ فِی الأمْوَالِ وَ الأوْلاَدِ﴾ [۴] خدا غریق رحمت کند مرحوم شیخ بهایی را! این لطیفه از ایشان است که این سوره مبارکه «حدید» دنیا را پنج بخش کرده است: دوران کودکی و خردسالی و نوسالی و جوانی و میان سالی و پیری. اگر کسی دنیازده باشد، اگر کودک و نوجوان است یک طور، اگر جوان است طوری دیگر، اگر میانسال است یک طور، اگر پیرمرد هم هست یک طور.

﴿الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکَاثُرٌ فِی الأمْوَالِ وَ الأوْلاَدِ﴾، این برای من است، من در فلان بازی پیروز شدم، این مقام برای من است، این میز برای من است، این امضای من است، محترم است، بعد وقتی دوران کهنسالی و پیری که رسید، تکاثر است این قدر نوه دارم، این قدر مال دارم، این قدر موجودی بانک دارم، این بخش پنجم برای آن پیرهای از کار افتاده است. ﴿ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفَاخُرٌ﴾، این مال چهار بخش اول. کودکی و نوجوانی و جوانی و میانسالی. وقتی سن از شصت و هفتاد گذشت ﴿وَ تَکَاثُرٌ فِی الأمْوَالِ وَ الأوْلاَدِ﴾.

غیر از این پنج بخش چیز دیگری نیست، وگرنه قرآن می‌فرمود؛ لذا اینکه گفتند ز گهواره تا گور، برای اینکه ز گهواره تا گور این دشمن با ما هست. اگر در دوران کودکی با ما نبود که قرآن کریم خطرش را ذکر نمی‌کرد. فرمود انسان بچه است، بچه است، اما همه بچگی که نباید صرف بازی بشود. همان بیان نورانی امام صادق (سلام الله علیه) که کسی آمده خدمت حضرت عرض کرد امام بعد از شما کیست؟ حضرت فرمود: «مَنْ لَا یَلْهُو وَ لَا یَلْعَب ‏» آن کسی که در دوران کودکی اهل بازی نیست. طولی نکشید که وجود مبارک امام کاظم که بچه‌ای بود و یک برّه ای همراهش بود وارد خانه شد به این برّه گفت: «اسْجُدِی لِرَبِّک» ‏، فوراً وجود مبارک امام صادق این بچه را در بلغ گرفت و گفت به اینکه «بِأَبِی وَ أُمِّی مَنْ لَا یَلْهُو وَ لَا یَلْعَب ‏» [۵]، پدر و مادرم فدای کودکی که اهل بازی نیست.

بازی عاقلانه هم است، بازی عالمانه هم است. یک وقتی فقط خنده است یک وقتی خنده حکیمانه است. اگر گفتند ز گهواره تا گور از همین جا گرفتند وگرنه از کودک کسی توقع مطالب حکیمانه ندارد، لذا خطر دوران کودکی را هم فرمود همه اش بازی، همه اش بازی، همه اش بازی، اینکه نشد. فرمود مَثل حیات دنیا ﴿لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ﴾ بعد ﴿وَ تَکَاثُرٌ فِی الأمْوَالِ وَ الأوْلاَدِ از این آیه﴾. این پنج بخش هر بخشی زهرآلود است.

در بیانات نورانی حضرت امیر راجع به این بخش‌های پنج گانه فرمود که مَثل دنیا مثل مار است. مار ظاهرش خیلی نرم است. «لَیِّنٌ مَسُّهَا» اما «وَ السَّمُّ النَّاقِعُ فِی جَوْفِهَا» در همین نرمش، مسمومیت است. سمّ یعنی سوراخ، نه یعنی آن مایع. ﴿حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فی‏ سَمِّ الْخِیاط﴾ [۶]؛ یعنی تا شتر در سوراخ سوزن فرو برود! اگر چنین چیزی شد کافر بهشت می‌رود، ولی شدنی نیست. پس سَم یعنی سوراخ. چرا این ماده کشنده را سَمّ می‌گویند؟ برای اینکه این سوراخ می‌کند و به عمق می‌رسد و برای کسی حیات نمی‌گذارد. سوراخ سوزن را می‌گویند سَم. ﴿حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فی‏ سَمِّ الْخِیاط﴾، خیاط یعنی همین وسیله خیاطی، یعنی سوزن [۷].

پس سم یعنی سوراخ و این چون سوراخ کننده است و گدازنده است و تا عمق می‌رود و حیات گیر است به آن سم گفتند. سُم هم ضبط شده است آن طوری که در مقاییس آمده [۸]. هم سُم به ضم درست است هم سَم. اما سَم به معنی مایع نیست، سَم به معنای یک چیزی که جریان دارد و اینها نیست، آن سوراخ را می‌گویند سَم و چون این مایع سوراخ کننده است و کشنده است به آن سَم گفتند. فرمود دنیا مثل مار است که «لَیِّنٌ مَسُّهَا‏»، مثل مقام، وقتی که به شما گفتند به فلان مقام رسیدی، به حسب ظاهر آدم خوشحال می‌شود، اما این ظاهرش سُرور است باطنش سَم. «لَیِّنٌ مَسُّهَا» اما «وَ السَّمُّ النَّاقِعُ فِی جَوْفِهَا یَهْوِی إِلَیْهَا الْغِرُّ الْجَاهِلُ» آن کسی که جهل عقلی دارد و نه جهل علمی. جهالت عقلی دارد و مغرور است گرفتار این سَم می‌شود و به هلاکت می‌رسد، اما «وَ یَحْذَرُهَا ذُو اللُّبِّ الْعَاقِلُ ‏»، یک انسان لبیب و مغزدارِ خردورز مصون است.

در بحث عقل و علم و جهل مکرر بحث شد. در قرآن کریم و همچنین روایات اهل بیت (علیهم السلام) به توده مردم می‌گویند عالم بشوید «فَتَعَلَّمُوا الْعِلْمَ»، [۹] یا «طَلَبُ‏ الْعِلْمِ‏ فَرِیضَةٌ» [۱۰] اما به علما و دانشمندان حوزه و دانشگاه می‌گویند عاقل بشوید، برای اینکه ما یک جهلی داریم در مقابل علم، کسی که درس نخوانده است جاهل است و کسی که درس خوانده است عالم است. این یک کمالی است. اما این مشکل را حل نمی‌کند. سرّش این است که انسان، تنها اندیشه نیست، انسان با اندیشه و انگیزه زندگی می‌کند و اینها کاملاً از هم جدا هستند. چندین بار در همین محفل بحث شد که ممکن است یک چیزی را آدم صددرصد بداند حق است بله، اما عمل نمی‌کند چرا؟ چون انگیزه، یک رهبری دارد یک زمامداری دارد که به دست عقل عملی است. این عقل عملی با آن عقل نظری مثل چشم و گوش است هر کدام وظیفه خاص خودشان را دارند. آدم با چشم یک چیزی را می بیند حاضر نیست گوش بدهد. گوش یک چیز دیگری است چشم یک چیز دیگری است.

عقل عملی که «العقل مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان» [۱۱] چیز دیگری است، عقل نظری که با آن انسان، هست و نیست را می فهمد چیز دیگری است، لذا ممکن است یک مطلبی را صد درصد یعنی صد درصد! صد درصد بفهمد حق است و عمل نکند. این بیان نورانی موسای کلیم (سلام الله علیه) به فرعون ملعون فرمود: ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ﴾؛ برای تو در این مسابقه مسلّم شد صد درصد شد که حق با من است ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلاّ رَبُّ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ﴾ [۱۲]، چرا قبول نمی‌کنید؟ آنها هم برایشان صد درصد ثابت شد که این حق است. ممکن است انسان صد درصد برایش ثابت بشود که چیزی حق است اما اصلاً عمل نکند، چون دو یعنی دو! دو دستگاه در درون نفس ماست. اگر آن نفس عاقل و کامل باشد هر دو را هماهنگ می‌کند رهبری می‌کند کمک می‌گیرد انسان می‌شود عالم با عمل، اگر نفس پراکنده اندیش باشد در خواب زندگی کند: «النَّاسُ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا» [۱۳] تا نمردند بیدار نمی‌شوند، این فقط مضراب خودش را می‌زند، او نِی خودش را می‌زند. چرا؟ جدا یعنی جدا! دستگاه اندیشه کاملاً از دستگاه انگیزه جدا است. ما یک دستگاه اندیشه داریم که در حوزه و دانشگاه فعال اند. این دستگاه اندیشه موضوع را خوب بررسی می‌کند، محمول را بررسی می‌کند نسبت را خوب بررسی می‌کند، می‌گوید هست یا نیست. برای او صد درصد مسلّم می‌شود که یا قضیه موجبه یا قضیه سالبه است، قضا دارد حکم دارد داوری دارد، به، است در موجبه و نیست در سالبه. این تمام شد.

اما وظیفه دیگر این است که عصاره این عقد اول را عقد ثانی به جان خود گره بزند بشود اعتقاد. این می‌شود اعتقاد. در همین بحث‌های فقهی چند روز قبل این روایت نورانی را وجود مبارک حضرت فرمود که «التَّعَلُّمُ بِالْعَقْلِ یُعْتَقَدُ» [۱۴]، یعنی در حوزه و دانشگاه عالم شدی، این نیمی از راه است، این به درد کتاب و درس خواندن و درس گفتن و همین اوضاع می‌خورد. بخواهی عقیده پیدا کنی بهشتی بشوی، بهشت به انتظار تو بشود از تکاثر بره‌ی به کوثر برسی، یک عقلی می خوهد که با دست عقل این علم اندیشه عقل نظری را به عقل عملی گره بزنی، این می‌شود عقیده.

دو تا محمول می‌خواهد دو تا موضوع می‌خواهد دو تا نصرت می‌خواهد دو تا عقد می‌خواهد: یکی در علمی که به درد حوزه و دانشگاه می‌خورد فقط، یکی در عملی که به درد مسجد و حسینیه و نماز شب و اینها می‌خورد که به جان گره بزند بشود عقد، بشود عقیده. این هم عقد است، آن هم عقد است؛ منتها آن عقد بین موضوع و محمول است می‌شود علم و این عقد بین علم و جان انسان است می‌شود اعتقاد. اگر این دست شُل بود و نبست «یَدَاکَ أوْکَتا و فُوْکَ نَفَخ» [۱۵] انسان می‌شود: «رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ» [۱۶] یعنی علم حوزوی و دانشگاهی دارد هیچ مشکلی نیست، این است و نیست را خوب بلد است اما آن عقد اول را خوب بست، اما اعتقاد ندارد. این عقل را که وجود مبارک حضرت فرمود: «العقل مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان»، این کار نماز شب است این کار نماز اول وقت است این کار مواظب بودن است این کار اهل محاسبه بودن شب و روز است. در اینجا فرمود به اینکه عاقل کسی است که از این زرق و برق فرار می‌کند؛ لذا خودش وقتی به آن مقام بالا رسید فرمود این «عَفْطَةِ عَنْز» [۱۷] است.

ما اگر این مشکل را داشتیم و برطرف بکنیم، نه دین تقصیر دارد نه قرآن تقصیر دارد نه روایات تقصیر دارند اینها صد درصد نور و طیب و طاهر هستند. اگر ما این مشکلات را نداشته باشیم هیچ حادثه‌ای برای ما پیش نمی‌آید، لذا فرمود عقلاء می‌فهمند که این زرق و برق «لَیِّنٌ مَسُّهَا» اما «وَ السَّمُّ النَّاقِعُ فِی جَوْفِهَا» درونش سَمّ مهلک است یعنی سوراخ می‌کند روبنا نیست این زیربنا را خالی می‌کند و کل اوضاع را به هم می‌زند. لذا فرمود به اینکه دنیا را من طلاق دادم [۱۸]، نگذاشتم که اصلاً پیش ما بیاید.

همان طوری که قرآن کریم گفت: ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾، [۱۹] گاهی تمثیل است گاهی برهان است گاهی موعظه است گاهی جدال احسن است، نهج‌البلاغه هم همین طور است. بیشترین جایی که در نهج‌البلاغه درباره‌اش صحبت شده - من دیشب حساب می‌کردم - درباره دنیاست، چون بدترین مشکل برای همه ما همین است. من دوستانم زیادترند، من مقامم بیشتر است، من مثلاً زیرمجموعه‌ام بیشتر است، از این بازی‌ها و همه اینها به صورت «لَیِّنٌ مَسُّهَا» اما «وَ السَّمُّ النَّاقِعُ فِی جَوْفِهَا» درونش یک چیزی است که سوراخ می‌کند. نفرمود مایعی است که سوراخ می‌کند! اصلاً سوراخ در درون آن است. این سَم امان نمی‌دهد. این مثل آتش نیست که یک مقداری روسوزی بکند بعد درون سوزی بکند. اصلاً اسم این مایع را گذاشتند سوراخ. سَم یعنی سوراخ. سَم که به معنی مایع نیست. ﴿حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فی‏ سَمِّ الْخِیاط﴾، خیاط یعنی سوزن خیاطی. سَمّ خیاط یعنی سوراخ سوزن. اصلاً اسم این مایع سوراخ است از بس مهلک است. «وَ السَّمُّ النَّاقِعُ فِی جَوْفِهَا‏»، لذا فرمود اگر دنیا خدای ناکرده کسی را گرفت، همان آن، سوراخ می‌کند. این طور نیست که مهلت بدهد که چیزی نشود. «وَ السَّمُّ النَّاقِعُ فِی جَوْفِهَا» این مال بیان نورانی اول.

اما درباره سؤالی که درباره ائمه (علیهم السلام) شد که ما در زیارتشان عرض می‌کنیم: «أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ وَ آتَیْتَ الزَّکَاة» [۲۰]، اما نمی‌گوییم «و أقمت الحج» گرچه همه برکات دینی به وسیله اهل بیت (علیهم السلام) است و کسی که مکه مشرف شده است «مِنْ تَمَامِ الْحَجِّ لِقَاءُ الْإِمَامِ (سلام الله علیه)» [۲۱] است، اما اینها یک قدرتی می‌داشتند یک بعثه ای می‌داشتند سیاستی بود و حکومتی بود و یک مدیریتی بود که جریان حج را اداره می‌کردند این طور نبود، لذا وجود مبارک حضرت امیر قثم بن عباس را فرماندار و حاکم مکه کرد که حج را اقامه کند. در نهج‌البلاغه آمده است که به قثم فرمود: «أقام للناس‏ الحجّ» [۲۲]، لذا ما در زیارت این ذوات قدسی عرض نمی‌کنیم «أشهد أنک قد أقمت الصلاة و آتیک الزکاة و أقمت الحج»، برای اینکه فرصتی ندادند به این ذوات مقدس.

مطلب بعدی آن است که معصوم (سلام الله علیه) همه مقامات را دارد البته بخش وسیعی از این مقامات روی تلاش و کوشش و سعی و جهاد و اینهاست، اما آن مقامات خاصه که نصب است با کسب حاصل نمی‌شود. انسان با کسب و درس و بحث اهل معجزه نمی‌شود، اهل کرامت می‌شود جز مقرّبین درگاه بهشت می‌شود اما حالا سمّتی پیدا کند به عنوان نبوّت و ولایت و امامت این ﴿یَهْدِی مَن یَشَاءُ﴾، [۲۳] و ﴿ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ﴾، [۲۴] و امثال ذلک است. ائمه (علیهم السلام) با اعمالشان به مقاماتی می رسند؛ اما امامت که می‌شود: «عَهدی»، ﴿لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾ [۲۵] این عهد فاعل «ینال» است. عهد من و امضای من از طرف من باید باشد تا به این مقام برسد. این کسب نیست که آدم درس بخواند مثلاً معجزه بیاورد، معجزه راه فکری یعنی راه فکری ندارد. جز علم نیست.

در حوزه و دانشگاه یا بیرون از اینها، علوم دو قسم است: یا علوم قریبه با قاف، یا علوم غریبه با غین است، مثل سحر و جادو و شعبده و امثال ذلک آنها هم علم است. اگر کسی خواست بیراهه برود ممکن است چند سال درس بخواند ساحر خوبی بشود، شعبده باز خوبی بشود، بله! علم است، موضوع دارد محمول دارد نسبت دارد مسئله دارد قاعده دارد علم است. راه فکری دارد می‌شود علم، اما معجزه راه فکری ندارد این به قداست روح وابسته است. ببینید قرآن کریم وقتی بین معجزه و علم فرق می‌گذارد می‌گوید ما یک علمی به داود دادیم و آن زره بافی است: ﴿وَ عَلَّمْنَاهُ﴾ یعنی ﴿وَ عَلَّمْنَاهُ﴾! ﴿وَ عَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ﴾، [۲۶] زره بافی علم است. این گونه از صنایعی که انسان انجام می‌دهد علم است، درس می‌خوانند و زره باف می‌شوند. درس می‌خوانند و اتم ساز می‌شوند. درس می‌خوانند درس می‌خوانند و این مسائل را یاد می‌گیرند.

اما حالا آن آهن سرد در دست مبارک داود مثل موم نَرم می‌شد، اینکه علم نیست. نفرمود: «و علمناه الانة الحدید» ما یادش دادیم که چگونه آهن را نرم بکند، فرمود ما آهن را دست او نرم کردیم. ﴿وَ أَلَنَّا﴾ یعنی ﴿وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ﴾، [۲۷] ما آهن را در دست داود نرم کردیم. چه طور ندارد که! علم نیست. معجزه از سنخ علوم نیست که انسان صدها سال درس بخواند بخواهد یک معجزه بیاورد. این به قداست روح وابسته است.

این قرآن بوسدینی نیست؟ ﴿وَ عَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ﴾ به ما می‌فهمند که علم است. ما یادش دادیم. اما ﴿وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ﴾ دیگر نفرمود «و الناه الانة الحدید» ما یادش دادیم که چگونه آهن را در دستش مثل موم نرم بکند، این نیست. موضوع ندارد محمول ندارد نسبت ندارد این به اراده روح قوی وابسته است، اگر روح، عبد محض بود این اثر را دارد. خیلی‌ها این دعا را می‌خوانند اثر ندارد. ببینید یک انسان طیب و طاهری یک حمدی می‌خواند فوراً آدم شفا پیدا می‌کند. مثل ما ده‌ها بار ممکن است بخوانیم شفا پیدا نکنیم. این مربوط به علم نیست. این به کرامت و قداست روح وابسته است. معجزه از آن قبیل است.

بنابراین اینکه سوال شده است ائمه (سلام الله علیهم) اعمالشان خواص بدنی شأن اثر دارد بله اثر دارد، اما در بخش علوم و معارف و اخلاقیات و اینهاست، ولی بخش‌هایی که مربوط به نبوّت است ولایت است امامت است آنها از سنخ معجزه است، لذا در آیه‌ای که مربوط به حضرت ابراهیم بود وجود مبارک ابراهیم خلیل گفت از ذریه من قرار بده، فرمود: ﴿لاَ یَنَالُ عَهْدِی﴾، این «عهدی» فاعل «ینال» است یعنی امضای من باید برسد، این درس و بحثی نیست. ﴿لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾، این از طرف باید برسد، این درس و بحثی نیست که کسی برود درس بخواند بشود امام، درس بخواند بشود پیغمبر، این طور نیست. شمای ابراهیم خلیل حواست جمع باشد هر کس را ما امام نمی‌کنیم ﴿لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾.

بنابراین ائمه (صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین) با اعمالشان بسیاری از مقامات نصیب آنها شده و همان طور به ارواح طیبه شأن می‌رسد اما مسئله امامت و مسئله نبوت و آن گونه از امور معجزه است.

[۱]. مجموعة ورام، ج ‏۱، ص ۵۹؛ عوالی اللئالی، ج ۴، ص ۱۱۸.

[۲]. مجموعه ورام، ج ۱، ص ۱۸۳؛ عوالی اللئالی، ج ۱، ص ۲۶۷.

[۳]. سوره جمعه، آیه ۵.

[۴]. سوره حدید، آیه ۲۰.

[۵]. الکافی، ج ۱، ص ۳۱۱.

[۶]. سوره اعراف، آیه ۴۰.

[۷]. لسان العرب، ج ۷، ص ۲۹۸.

[۸]. معجم مقاییس اللغة، ج ۳، ص ۶۲.

[۹]. بحار الأنوار، ج ۲، ص ۱۵۲.

[۱۰]. الکافی، ج ‏۱، ص ۳۰.

[۱۱]. الکافی، ج ۱، ص ۱۱.

[۱۲]. سوره اسرا، آیه ۱۰۲.

[۱۳]. مجموعة ورام، ج ‏۱، ص ۱۵۰؛ مرآة العقول، ج ۸، ص ۲۹۳.

[۱۴]. الکافی، ج ۱، ص ۱۷.

[۱۵]. دیوان جامی، هفت اورنگ، سلسلة الذهب، دفتر اول، بخش ۴۸.

[۱۶]. نهج البلاغة، حکمت ۱۰۷.

[۱۷]. نهج البلاغة، خطبه ۳.

[۱۸]. الامالی (للصدوق)، ۲۸۳.

[۱۹]. سوره نحل، آیه ۱۲۵.

[۲۰]. کامل الزیارات، ص ۳۱۷.

[۲۱]. من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص ۵۷۸.

[۲۲]. نهج البلاعه، نامه ۶۷.

[۲۳]. سوره نحل، آیه ۹۳؛ سوره فاطر، آیه ۸.

[۲۴]. سوره نساء, آیات ۴۸ و ۱۱۶

[۲۵]. سوره بقره، آیه ۱۲۴.

[۲۶]. سوره انبیا، آیه ۸۰.

[۲۷]. سوره سبأ، آیه ۱۰.

کد خبر 6046619

منبع: مهر

کلیدواژه: بازگشت به نهج البلاغه نهج البلاغه ایران شیخ بهایی حوزه علمیه قرآن آیت الله طالقانی آیت الله جوادی آملی بحار الانوار سوره حدید شهید مطهری قرآن کریم نهج البلاغه قرآن نشست علمی قرآن کریم ایران انقلاب اسلامی ایران سازمان اوقاف و امور خیریه سازمان تبلیغات اسلامی زندگی با آیه ها وزارت فرهنگ و ارشاداسلامی آیت الله مصباح یزدی فعالیت های قرآنی سازمان دارالقرآن الکریم ماه مبارك رمضان آیت الله امامی کاشانی وجود مبارک حضرت سلام الله علیه حوزه و دانشگاه نهج البلاغه چیز دیگری درس می خوانند علیهم السلام دوران کودکی برای من درس بخواند حضرت امیر قرآن کریم آیت الله علم نیست راه فکری عقل عملی ت ک اث ر ت ف اخ ر پنج بخش صد درصد یک چیزی فرمود م یک چیز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۹۰۳۱۳۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ثبت بیشترین بارندگی در پیکوه طبس با ۲۱ میلی متر


به گزارش خبرگزاری صدا و سیمای خراسان جنوبی،کارشناس هواشناسی گفت: در ۲۴ساعت گذشته ایستگاه پیکوه از توابع طبس با ۲۱میلی متر بیشترین بارش را ثبت کرده است. 


لطفی افزود: بعد از آن ایستگاه ابراهیمی با ۱۴میلی متر ، قدمگاه و کهنو ۱۲میلی متر، چاهداشی ۱۰میلی متر ، النگ ۸میلی متر ، حسین آباد و بغداده ۷میلی متر ، جنوب شهر بیرجند ۶ میلی متر ، چاه‌ دراز و حیدرآباد ۵ میلی متر بارش را ثبت کردند.

وی گفت: برای امروز و فردا با توجه به تضعیف سامانه بارشی گاهی افزایش ابر و افزایش سرعت وزش باد و بارش را به شکل پراکنده در استان می‌ توانیم انتظار داشته باشیم.

 

 

دیگر خبرها

  • حدیث روز | با اخباری که می‌شنویم چگونه برخورد کنیم؟
  • (ویدئو) دردسرهای فریدون زندی برای صحبت به زبان فارسی
  • رادان : اقدام ما در مقابله با بی حجابی کاملاً قانونی است
  • ثبت بیشترین بارندگی در پیکوه طبس با ۲۱ میلی متر
  • اقدام ما در مقابله با بی‌حجابی کاملاً قانونی است
  • همایش بین‌المللی نهج‌البلاغه و حمایت از فلسطین
  • رادان: اقدام ما در مقابله با بی‌حجابی کاملاً قانونی است
  • محکم‌ترین اصل قانون اساسی اسلام که در نهج البلاغه آمده است
  • آخرین خبر از وضعیت مصدومیت یاسین سلمانی
  • پس از گذشت 13 سال؛ ریو فردیناند همچنان از جان تری کینه به دل دارد